۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

...


دلــــــــــم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من

گـــــه از قفس گریزم کجـــــــــــا روم کجا من؟

کجـــــــــــــا روم؟ که راهی به گلشنی نـــــدانم

کــــــــه دیده برگشودم به کنج تنگــــــــــنا، من

نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من نیز

چـــو تخته پاره بر موج،رهــا رهــا رهــا من

ز من هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک

به من هــــــــر آنکه نـزدیک از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی ، نه بـــــــــاده در سبویی

کــــــه تر کنم گــــــــلویی به یــــــــــاد آشنا من

ز بودنم چه افـــــــــزود؟نبودنم چه کـــــــــاهد؟

کــــــــــه گویدم به پاسخ که زنـده ام چــرا من؟

ستــــــــــاره ها نهفتم در آسمان ابــــــــــــــری

دلـــــــــم گرفته ای دوست هوای گریه بـــا من

۳ نظر:

  1. نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من نیز

    چـــو تخته پاره بر موج،رهــا رهــا رهــا من

    سلام همسايه

    مي بينم كه شما هم رهايييييييييييييييييييييييييي

    زندگي ،‌آينه اي است كه چهره ي تو را منعكس مي سازد مهربان باش و آنگاه
    زندگي سراسر مهرباني را از خود باز مي تابد ...

    اميدوارم كه شاد و سلامت و رها بااااااااااشيد

    پاسخحذف
  2. آنان كه زما دور ولي در دل و جانند
    بسيار گرامي تر از آنند كه دانند .. .

    شاد باشي

    پاسخحذف
  3. بهونه ي بعضي ها براي فرار از دوستي

    نچسبيدنهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

    پاسخحذف