۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

مگر می‌شود؟

یک عمر تشنگی و دربدری...
یک عمر کورمال کورمال دست و پا به در و دیوار خستن و زخمی کردن...
یک عمر بی باوری و بی‌نفسی و بی‌هم‌نفسی...
یک عمر...
حالا مگر می‌توانم سراغ چراغ و چشمه را از تو نگیرم؟
مگر می‌شود در پی این کورسوی لرزان روان نشد و سراغ از تو نگرفت؟
مگر می شود تا ابد تورا و خود را به سؤال نکشت و نکشید که هان!
این پیاله سکرآور شیرین و این ترنم شاد را از کجا آورده‌ای؟؟؟
مگر می شود ؟

۷ نظر:

  1. چه كنم كه در باغي و در بااااااااااااغ نيستي ؟؟؟

    پاسخحذف
  2. اكسيررررررررر زندگي را يافته استتتتتتتتتت بي چون و چراييييييييييييييييييييييييييي !!!

    پاسخحذف
  3. نيلوفر مردابي۱ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۵۸

    هااااااااااااااااااااااااااااي

    ور آر يووووووووووووووووووووووو

    پاسخحذف
  4. قربون دستت آدرس اش رو به منم بده

    پاسخحذف
  5. نيلوفر مردابي۲ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۱۲

    يه نفروووووووووو باااااااااااااااااااش

    پاسخحذف
  6. یک نفر یک احمق۲ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۳۴

    اینجایم...
    بر تلی از خاکستر...

    پاسخحذف
  7. بچه بیا پایین خاکستری شدی که

    پاسخحذف